با آوازی شرقی ..
سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۴۵ ق.ظ
فواره های کوچک وسط میدون سروصدا میکردند و آب خنک به صورت سبزه ها و گلها میپاشوندن، از ورزشگاه قدیمی دور میدون باز هیاهوی بچه ها به هوا بود مثل رعد و برق که ازپشت ابرای بزرگ آسمونو روشن میکرد، میخواست بارون بباره..سرشب بود و سیاهی خیلی سنگین نشده بود هنوز.. از جلو تختی که گذشت نگاه کرد توزمین چمن عده ای با لباس زرد و آبی میدویدند دنبال توپ، توخیابون پشتی هربارکه ازاون راه کنار دیوار ورزشگاه که همیشه تاریک و خلوت بود قدم زنان رد میشد درختان بلندقدیمی روبروی دیوار سرشونو پایین می آوردند وساکت نگاش میکردند با موسیقی که در پس زمینه خیس زمین و برگهاشان به گوش می رسید،
when her love be gone, yohi
- ۹۶/۰۲/۱۹