سه
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ
ابراهیم! من امروز آنجا به آن دیوار زرد تکیه داده بودم وآن روبرو همه آن
پوچهای زجرآورایستاده بودند ولوله مبتذلی از درون وقارشان به هوا برخاسته بود زمان
کش می آمدو زمین چندین هزار بار برگرد خویش چرخیدو از سویشان سنگینی آن سستی ها همچون
کوههایی عظیم برشانه هایم مینشست ، من دیدم که ذرات وجودم بیتابانه از من
میگریختند و روحم به آرامی تبخیر میشد ناگهان دنیا فراخ
شد و آسمان زمین را بلعید و نور شدیدی همه آن چیزها را در خود فرو برد و محو شدم ..
- ۹۶/۰۹/۱۴