کرگدن ، ابراهیم و درخت جان

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۲۸
    از

باد سوار

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۳ ب.ظ

زنهای قبیله آنها گریه نمیکردند یکجا نمینشستند شبها را نمیخوابیدند روزها چیزی نمیخوردند عشق را تعریف میکردند که خورشیدیست در پنهانی ترین زاویه قلبشان که آنقدر حرارتش زیاد است که همه تارو پودشان را سوزانده و چیزی نمانده برای احساس دیگری داشتن.. اینچنین بود که زنان قبیله آنها هرگز به خورشید آسمانها سجده نمیکردند آنها شبها به ماه کمی از نورشان را قرض میدادند و موهای بلندشان را کنار آبهای کم عمق و زیر نور همان ماه میشستند و شانه میزدند و ماه را اینگونه دیوانه میکردند .. آنها کولی وار هزاران بار گرد زمین می چرخیدند پی هیچ ، برای همین هیچوقت غمی به آنصورت نداشتند، از شک گذشته بودند.. زنهای قبیله آنها از همان ابتدا همینگونه بودند. آنها قبل از همه چیز حتی قبل از هیچ چیز هم بوده اند، آنها زود عاشق میشدند همیشه در اولین نگاه یا با شنیدن اولین صدای آهسته نفس یا لمس ساده یک سرانگشت، آن خیلی قدیمها بعضی هاشان عاشق بعضی دایناسورها شده بودند و اینگونه ژنها را حفظ کرده بودند و رسانده بودند به کرگدن ها. بعدها آنها سر راهشان حتی با درخت و باد و کوه هم معاشقه میکردند و جنگلها و طوفانها و کوهستانهای بلند به دنیا می آوردند .. 



  • ۹۵/۰۳/۱۱
  • , ,

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی