فراسو
ابراهیم! ما آن تبر را بر دوش کدامین بت، کدامین اندوه عظیم جا گذاشته ایم؟
- ۰ نظر
- ۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۳:۲۸
ابراهیم! ما آن تبر را بر دوش کدامین بت، کدامین اندوه عظیم جا گذاشته ایم؟
محبوب من!
..
زن رو به دیوار خوابیده بود
باران میبارید روی موهایش
دیوار دستش را روی سر زن گذاشته بود
والعصر میخواند برایش
تا صبح ،
چو آن بوسه که بر روی ماه زند شعله کوچک عاشق..
ریشه هایم را از خاک برمیکنم، آسمان بر دستانم جوانه میزند
تو میتابی بر چشمانم، رنگین کمانی در دلم مینشیند..
ناامیدی مادر امیده، بزرگه، احترامش واجبه ..
تو ناامیدیام ابراهیمتر میشدی.. مادر میشدی ابراهیم،
و حرف برای تو زاده شد.. از بیقراری دهان ،
..
اوه زور عشق خیلی زیاده!
تو اون کافه که زنه به قهوه ش خیره مونده
رو اون نیمکته سرده که زیرش پر ته سیگاره
لب دریا اگه چشامو ببندم باز
یا رو صندلی سبزه بشینم فک کنم مُرده باشی نکنه
توی خیابون اون لباس سفیده یا سورمه ایه
اون شلوار قهوه ایه خط خطیه کتونیه آبیه
اونکه کجکی راه میره عجله ایه یا اونکه وایساده دست به سینهه فکریه
از ته اون خیابونه شاید بیای یا از اتوبان گندهه
وسط اون آهنگه هایدهه یا عربیه ارمنیه روسیه حمیراهه
از پشت میز سنگیه پارک تاریکه ببینمت یا زیر درخته مجنونه پریشونه
اوه اون مَرده اون مَرده لعنتیه دیوونهه
اون موقشنگه اوه آره اون دیوونهه لعنتیه
اون صداهه اون صداهه زیر بارونه چشاش قرمزه میخونه
اونکه بیخود میخنده غمگینه اخموهه
اوه خدایا نگفته بودی عشق زوریه اجباریه اینجوریه!
..