کرگدن ، ابراهیم و درخت جان

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۲۸
    از
  • ۰۱/۰۵/۱۳
    ζ

ظهر

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ

عصرهای بهاری همیشه آدمو گول میزنند یکجور ابدیت جعلیو القا میکنند، این آسمون آبی بی انتها این سکون هوا این خماری لذتبخش دنیا ، آه دوست داری تا ابد تو خلسه بمونی تو این بی انتهایی  ..اینارو ابراهیم که مدت زیادی همونطوری خیره مونده بود به آسمون با خودش گفت و دوباره در خلسه اش فرو رفت ..  کرگدن ولی در حالتی که معلوم نبود اصلا  غمگینه یا شاد یا هیچ چی ، به ذرات معلق فکر میکرد که سر ظهر چطوری میرقصیدند توی آفتاب ،




یک بعد از ظهر بهاری / چرک واره ها / این واژه های گمراهِ کم / این سر به زیرانِ پشیمان /  این ها / اینها را / باید به گور سپرد/  از دالانی نمور و کم جان گذشت / تا به نور رسید / نوری ورای نور / به روشنیِ کور کننده شفا بخش ،




  • ۹۵/۰۲/۰۸
  • , ,

نظرات (۱)

  • محمدمهدی طاهری
  • چ حس خوبی داره ممنون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی