ظهر
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ
عصرهای بهاری همیشه آدمو گول میزنند یکجور ابدیت جعلیو القا میکنند، این آسمون آبی بی انتها این سکون هوا این خماری لذتبخش دنیا ، آه دوست داری تا ابد تو خلسه بمونی تو این بی انتهایی ..اینارو ابراهیم که مدت زیادی همونطوری خیره مونده بود به آسمون با خودش گفت و دوباره در خلسه اش فرو رفت .. کرگدن ولی در حالتی که معلوم نبود اصلا غمگینه یا شاد یا هیچ چی ، به ذرات معلق فکر میکرد که سر ظهر چطوری میرقصیدند توی آفتاب ،
یک بعد از ظهر بهاری / چرک واره ها / این واژه های گمراهِ کم / این سر به زیرانِ پشیمان / این ها / اینها را / باید به گور سپرد/ از دالانی نمور و کم جان گذشت / تا به نور رسید / نوری ورای نور / به روشنیِ کور کننده شفا بخش ،
- ۹۵/۰۲/۰۸