کرگدن ، ابراهیم و درخت جان

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۲۸
    از
  • ۰۱/۰۵/۱۳
    ζ

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

دوباره لبخند.. دوباره پیمان

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ب.ظ


          

         تو را من دوست میدارم ای نجابت سرکش جاوید .. ای شور صادق ،


  • ۰ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۹
  • , ,

نور مخفی

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ

ابراهیم دست زمختشو رو سرخیسش گذاشت و ساکت موند ..  درخت جان بلد نبود امیدواری بده ولی موهای خیسشو هیچوقت خشک نمی کرد  میذاشت همونطوری بمونه .. ابراهیم عادت داشت حرفاشو توی تاریکی بزنه وقتیکه اون ذرات ولگرد نورهای مخفیشونو تو سیاهی به اون غلیظی به هر طرف می تابوندن و به هیچ هم فکر نمی کردن .. اینطور که در سیاهی آمیختند وجان ها را گداختند ،




  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۲
  • , ,

ظلمـت

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۱۷ ق.ظ

گمشده درون روشناییها، هرگز برنمی گردد فقط پیش میرود .. زن اینرا وقتی چیزی بی شکل میبافت با خودش میگفت و گاهی که انگشتانش از بافتن می ایستاد نگاهی می انداخت به نامفهومی بافته هایش که داشت بزرگ و بزرگتر می شد شبیه رؤیاهای نابالغش ،




  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۱۷
  • , ,

با آوازی شرقی ..

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۴۵ ق.ظ

فواره های کوچک وسط میدون سروصدا میکردند و آب خنک به صورت سبزه ها و گلها میپاشوندن، از ورزشگاه قدیمی دور میدون باز هیاهوی بچه ها به هوا بود مثل رعد و برق که ازپشت ابرای بزرگ آسمونو روشن میکرد، میخواست بارون بباره..سرشب بود و سیاهی خیلی سنگین نشده بود هنوز..  از جلو تختی که گذشت نگاه کرد توزمین چمن عده ای با لباس زرد و آبی میدویدند دنبال توپ، توخیابون پشتی هربارکه ازاون راه کنار دیوار ورزشگاه که همیشه تاریک و خلوت بود قدم زنان رد میشد درختان بلندقدیمی روبروی دیوار سرشونو پایین می آوردند وساکت نگاش میکردند با موسیقی که در پس زمینه خیس زمین و برگهاشان به گوش می رسید،

 


when her love be gone, yohi

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۴۵
  • , ,

رنج عبور

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۴ ق.ظ

آدم توی مسیر زندگیش که یک راه یکطرفه ی روبه جلو ست، بعداز زمانی که به نظرش یکنواخت یا شاید کسل کننده وابدی می آمده خیلی ناگهان به گذرگاهی میرسد که مجبور است از آن عبور کند، در اصل ازآن عبور داده میشود، هر آدمی توی زندگیش چندتا از این گذرگاههای اساسی دردآور دارد. هر بار این عبور اورا وارد مرحله جدیدی میکند که کاملا متفاوت وتازه و غریبه و برتراست ودر ظاهرهیچ شباهتی و ربطی به مرحله قبلی ندارد، در این مرحله جدید همه چیز کاملاعوض میشود تمام آن واقعیات و خیالها، زیباییها و زشتیها، اصول و حاشیه ها، همه رنگها بوها طعمها وتمام آن احساسات گذشته طور دیگری میشوند. آدم پس از مدتی با وحشت میفهمد که دیگرهرقدر هم زور بزند چیزی از صراحت و بداهت آن گذشته دراویافت نمیشود همه چیزهای آن مرحله قبل تمام میشوند و چیزهای جدیدآغاز میشوند این آغاز ولی تکرار نیست بلکه ذاتا زایشی یکتا و نو و برخاسته از هیچ است. آدم موجود بیگانه ای میشود که بیرحمانه در وادی ناآشنای اکنون که خالیست از هرچه، افکنده شده، درحالی که مدل شادیها غمها دلایل انگیزه ها خواسته ها کینه ها و دردهایش عوض شده اند گویی آدم دیگری شده و آن قبلی غریبه ای بوده است ، دلش مدام تنگ میشود برای خود قبلیش ولی چاره ای ندارد در اینی که هست، در این اکنونِ خالی، تنها، ترسان و لرزان و با غمی سخت جانکاه و مبهم، باید من جدیدش را شجاعانه بسازد و جلو برود ،


  • ۰ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۵۴
  • , ,

ژرف

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ب.ظ

با جدیت تمام در همه این سالها آن گودال درست شده بود و حالا هرکاری که میکرد هر چقدر هم سطل سطل خاک توی گودال می ریخت نمیتوانست پرش کند ..





  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۱
  • , ,

بیابانی

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۳۰ ب.ظ

دوست داشتن از سنگ است/ همانقدر سخت/ همانقدر تیره /همانقدر صاف و ساده و تیز/ از آن سنگهای ستبر و سنگین /که جایی نزدیک قله / جایی رو به باد سرد غروبگاهی/ از سوی وهم و سکوت بیابانهای خاراندود و ایستاده/ بر جای مانده است..  /جایی که بی نفس/ با جانی پیچیده از تهی/ از این عمیق زشت تهی /در آغوش سنگ نشسته باشی/ رو به تمامی آن هستی دردناک ابدی/ با نگاهی که چون تیری/ غلظت سرخ بیابان را بشکافد/ و بر دل گلی تازه/ رسته با جهلی هرزه/ بنشیند/ و تازگی اش را کهنه کند ،


نوشت: باد که آرام میوزد موهایت را، تند که میشود دلم را ..



  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۰
  • , ,

گنج آرزو

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ

دل به دل .. همایون شجریان



  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۰۶
  • , ,