کرگدن ، ابراهیم و درخت جان

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۲۸
    از
  • ۰۱/۰۵/۱۳
    ζ

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

محترمه

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۶ ق.ظ

درخت جان میگفت :خنده های الکی به آن دندانهای عاریه ای نمی آید..  این وسط یه چیزی باید واقعی باشد لااقل .. هیچ چیز به اندازه خنده های تو آدم را نمیترساند با آن چشمهای ساده و اینکه به ماتحت تمام آرمانهایت لگد محکمی زده ای و حالا آدم شده ای نشسته ای سر زندگیت ..  



  • ۰ نظر
  • ۲۹ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۶
  • , ,

ذالنون

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۰ ق.ظ

یونس در بطن ماهی از درد و غم می نالید ..  و هیچ از سایه درخت کدو خبر نداشت­­  ،



  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۰
  • , ,

رهایی ..

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۴ ق.ظ

دانه های درشت اشک خودشان را جسورانه در پهنه گرم صورت عریان می ساختند و بدینگونه مرگ را اینچنین شجاعانه در آغوش می کشیدند ،




  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۴
  • , ,

مجبور نباش به زردی امید ..

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۳ ق.ظ

شعری از مری اولیور :

 مجبورنیستی خوب باشی/ مجبور نیستی روی زانوهایت صدمایل از میان صحرا/ پشیمان راه بروی/ فقط باید به جانورمهربان تنت اجازه دهی/ تاآنچه را دوست دارد دوست داشته باشد/ با من از ناامیدی بگو، از ناامیدی خودت/ ومن از خودم برایت خواهم گفت/ مادام که جهان ادامه میدهد/ مادام که خورشید و سنگ ریزه های باران/ از میان چشم اندازها عبور می کنند/ بالای چمنزارها و درختان عمیق/ کوه ها و رودخانه ها/ مادام که آن بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی/ دوباره به خانه باز میگردند/ هرکسی باشی، اصلا مهم نیست که چقدر تنهایی/ جهان خود را به تخیلت پیشکش میکند/ صدایت میکند عین غازهای وحشی، خشن واغواگر/ جایت را بالاتر و بالاتر اعلام میکند/ در خانواده ی اشیا ،



  • ۰ نظر
  • ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۳
  • , ,