دلکُش
درنده ای در من است ، با من زاد ، که خواباندمش با لالایی
هایی از جگر برآمده ، اگر بیدار شود از درونی ترین لایه جانم شروع به دریدن میکند
پیش می آید و تکه پاره میکند با دهانی که از آتش است و دندانی که ذوب میکند، بگذار
بخوابد، قرارِ همه عمر را بر این نهاده ام که مبادا خفته را از چنین خواب شیرین
بیدار کنم ..
دلتنگی دندان تیزی دارد و رحمِ اندکی ،
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۳