از رودخانه به دریا
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۸ ب.ظ
کرگدن گفت من میروم نمی مانم همین هیکل سنگینم را به زور می کشانم یک جای دیگر کاملا غریبه، عادت اجدادی ام بوده همه شان دراین لحظات همین کاررا میکرده اند ابراهیم گفت من ولی همین کاری را میکنم که الان، همین هستن ام را ادامه میدهم در کناره های خلوت راه های یکطرفه، درخت جان فقط نگاه کرد به سرریزی پرسرو صدای حوصله اش ..
به کسی ندارم الفت زجهانیان مگر تو
اگرم تو هم برانی سر بی کسی سلامتسعدی ،
- ۹۵/۰۴/۲۳