بچه محل ها - شیپورچی
شیپورچی همچنان زبان میریخت و دخترها را میخنداند. همیشه دخترهای محل را که میدید شیرین زبانی و بامزه گی اش گل میکرد و چون آن اولها صدای شیپورچی را خیلی قشنگ تقلید میکرده به همین معروف شده بود، بعضی وقتها هم عصرها با حرکات آکروباتیک و محیرالعقول بساط سرگرمی اش را وسط کوچه به راه می انداخت و ناگهان می دیدی همه بچه ها بازیهای خودشان را ول کرده اند و بجای وسطی و هفت سنگ، آنجا جمع شده اند دور شیپورچی. انصافا هم در کارش مهارت و پشتکار فوق العاده ای داشت طوریکه دخترها همیشه از خنده ریسه میرفتند و تشویقش می کردند که باز هم ادای فلان شخصیت کارتونی رو در بیاورد یا مثلا زبانش را به دماغش برساند یا فلان شعر معروف را با لهجه خنده داری بخواند و آنوقت از خنده منفجر میشدند و شادی هایشان چون پروانه هایی از پیله قلبهای کوچکشان بیرون می زد و به هوا میرفت .. شیپورچی برای خودش کلی طرفدارداشت. همه دخترها در خفا عاشقش بودند و و برای عرض ارادتشان گاهی کارهایی هم میکردند. احتمالا وقتی همه با هم برای بازی میرفته اند توی باغ قدیمی محل و بعضی دخترها آنهمه حواسشان پی گلها بوده و حتی بعضی وقتها هم سر کندن یک گل که دونفر پشت سنگی یافته بودند کار به گیس کشی میرسیده، همه شان داشته اند به شیپورچی فکر میکرده اند و خبری بوده ..
- ۹۵/۰۲/۲۸