نیایش
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ
کرگدن داشت نماز میخواند : همه چیز آنجا تمام شد که من شروع به دوست داشتنت کردم آنجا که تو خیلی راحت تصمیم به کشتن من گرفتی، اول با صدایت همان امواجی که از تارهای گلویت بر می گشتند بسوی اشتیاقم و با کلماتت همان حروف بهم چسبیده و جدایی که بر شانه صدایت می نشاندی تا ته نشین شوند در گوشه های قلبم و بعد با خنده هایت.. آه خنده هایت بود که آخرش کارم را ساخت و تا کار به بوسه وآغوش برسد تو یک جسد توی بغلت داشتی، یک مرده ، بعد ازآن دیگر نفسی از من برنمی آمد چون آنجا من دیگرتمام شده بودم ، به کار آغوش نمی آمدم ..
- ۹۵/۰۳/۲۹
کرگدن کیه درخت کیه