یه جای دیگه ..
دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۹ ب.ظ
همه چیز از یک برآمدگی کوچک شروع شد با یک درد خفیف که کم کم زیاد شد و شبها بیشتر می آمد مینشست کنارغده باهم تا صبح سلول به سلول را انگار می چلاندند اولش ترس به جانش افتاد از بدنش توقع نداشت اینطوری بهش بی وفایی کند ولی بعد فهمید راست است که آدمی کیسه درد و مرض است حالا به وقتش دردها بیرون می آیند یاد آوری کنند بعضی چیزها را. مثلا همین غده که دکتر بهش گفت یادگاری دوران جنینی اش است که حالا همان بزرگ شده بیرون زده، اینطوری شد که این برآمدگی دردناک برایش عزیزشد یک نشانه واقعی ازوقتیکه هنوز رسما اسمش آدم نبوده اسم نداشته وبه دنیا نیامده بوده ،
- ۹۶/۰۴/۲۶